نازی خانووم… بعد از این
که هفت هشت دفعه، هی اومدس و رفته س ودیده س و نخریدس ، بالاخره، باری
آخرکه اومدس، یه دفعه دیگه هم پارچه را دیدس، این دفعه ، کم و بیش پسندیده
س و خبری مرگش خریدس.
برده
س ، برا اینکه بعدآ آب نرد و کوچیک نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش بریده س
، داده س خیاط براش دوخته س ، پوشیده اس ، باهاش رفته اس عروسی، توعروسی
کلی پزداده س، قر داده س ، رقصیده س ،……..
بعدش رفته س خونه ، کلی توش نیشسته س و غلطیده س وکپیده س .
یه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پیرنو
شیکافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس !
میگد از رنگش خوشم نیومدس !!
این پارچه دون ، حج آقا !
لطفآ پولمو پس بدیند…..!
راستی راستی که خیلی ناکس و نانجیب و پدر سوخته س !!!